گر دست وپا بندی مرا ای عقل با سر می دوم
آتش به جان با سر دوان رقصی به پیش یار کنم
رو عشق را گردن مزن بر دیده ام سوزن مزن
خواهم که درد خویش را با عشق او درمان کنم
آخر دلا دیوانه ام بیرون برو از خانه ام
تا عقل پستو مانده را در پای تو قربان کنم
شاعر ((بهاره کاوسی اسخا))